.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
نیمروزی با مادر سه معلول در روستایِ " اِروت "
ببخش که دیر به میهمانی دردهایت آمده ایم
وقتی از معلولیت گفتید و از درآمدی که کفاف هزینه های سه معلول را نمی دهد ، از زمستان های سرد روستای تان و بهای نفتی که گاهی مهیا نمی شود ، به یاد خدایی افتادم که همین نزدیکی هاست.
 ببخش که دیر به میهمانی دردهایت آمده ایم

  شمال نیوز: " اِروِت " را نشنیده بودم. نمی دانستم در همسایگی شهرم ، به این نام ، روستایی باشد... اصلا خیلی چیزها را نمی دانستم... مثلا این را که با یک آدرس قرار است به خانه ای از " چهاردانگه " گره بخورم که عاشقانه ی متلاطمی دارد.

نمی دانستم قرار است از جنگل و رودخانه بگذرم ، از پاییزی که لابه لای درختان انبوه جا خوش کرده تا مرا میهمان سرای آباد تو کند ، بانو جان !

" اِروِت " را نشنیده بودم. باور کن نمی دانستم " محمد و پویا و افشین "ی دارند زیر آسمان خدا به آمدنم فکر می کنند و مادر نازنینی که سالهاست رنج می برد و فردا را بیشتر از امروز دوست می دارد.

حالا که آمدم ، می خواهم همه شهر را با خود به "اِروت" بیاورم. به خانه ای که درب چوبی اش همیشه به حرمت میهمان ، ساده باز می شود و چون روی ماه تان مهربان است.

برای همه بگویم چطور پسران دلبندتان اولین میزبان مان می شوند و بعد سمیرایی که خواهرانگی و گذشت را عجیب از شما به ارث برده است.

می فهمم که نیستید و رفته اید پی یک لقمه نان حلال. گفته اند که کارگر مزرعه و باغ اید و معاش زندگی روی شانه های زنانه شماست.

صدیقه بانو ! حالا که آمدم دوست دارم به همه بگویم که وقتی از مزرعه آمدید و کنار پسران تان نشستید ، دلم چقدر حالش بهتر شد. بهتر به این خاطر که خدا می دانست شما را به مادری این کودکان برگزید. شما را که از خودگذشتگی بلدید و می دانید وفاداری چه عاقبت نیکی دارد...

دلم حالش بهتر شد وقتی لبخندهای مادرانه تان را دید و آغوش کشیدن های نوازشگرانه تان را.

دلم وقتی دید شما خستگی تان را پشت حصار چوبی خانه می اندازید و صبح و ظهر و عصر ، مردانگی می کنید و پی روزی حلال با آب و باد و خاک و آتش می جنگید ، نفس تازه کرد و مثل خودتان بی امان و پنهانی گریست.

وقتی از معلولیت گفتید و از درآمدی که کفاف هزینه های سه معلول را نمی دهد ، از زمستان های سرد روستای تان و بهای نفتی که گاهی مهیا نمی شود ، به یاد خدایی افتادم که همین نزدیکی هاست.

وقتی فرزندان تان را دیدم که همه فصل ها ، چشم به در خانه می مانند تا آمدن تان ، تا تر و خشک شدن شان ، پدرانگی تان را اشک ریختم.

من " اروت " را نشنیده بودم و خانواده ای را که سالهاست در سوز آذر و دی و بهمن تنهایند. نمی دانستم گاهی صلح ، بودن در جهانی ست که محمدها و پویا ها و افشین ها در آن دم و بازدم می کنند.

صدیقه بانو جان ! حالا دیگر پسرانت تکه هایی از افکار من اند و سمیرا برایم تنها نامی غریب از یک دختر بیست و یک ساله نیست.

مرا ببخش که دیر به میهمانی دردهایت آمده ام و سالهاست که اِروتِ همسایه را ، نمی دانستم. شرمنده ام که میان کوچه و خیابان های شهر گم شده بودم و آدرس خانه ات مرا پیدا کرد.

مادر فداکار عاشق ! هرچند ، چندروزیست که از "چهاردانگه" عبور کرده ام تا پاییزی گرم تر را برایت آرزو کنم و خواهرانه با حلقه های اشکِ نگاهت یکی شوم اما بدان قلبم سالهای بی شماریست که برای تمام کودکان معصوم و نیازمند این سرزمین می تپد و دل نگران است...

 

خانه ای با 17 سال  معلولیت

 به گزارش شمال نیوز، " نگهداری مادر فداکار کیاسری از سه فرزند معلول ". خبر کوتاهی بود که بدستم رسید. سه شنبه ای را هماهنگ می کنیم تا به اتفاق همکارمان به محل زندگی این خانواده برویم. آدرس این خانه در روستای " اِروت " ، 25 کیلومتری شهر کیاسر است.

با هماهنگی خانم علیزاده مدیر"موسسه خیریه خیمه گاه اهل بیت چهاردانگه" که شناسایی این خانواده مازندرانی توسط ایشان صورت گرفته است ، راهی می شویم.

پس از 60 کیلومتر دور شدن از ساری ، تابلوی روستاهای " اَزنی ، کنتا ، لسورم و اِروت " را می بینیم و پس از 10 کیلومتر جاده خاکی! و عبور از جنگلهای سرسبز و چشم نواز ، "اِروت" خودش را  به ما نشان می دهد.

در ورودی روستا با دیدن دام های اهالی ،پی می بریم که علاوه بر کشاورزی مردم این دیار دامدارند. " اِروت " از توابع بخش چهاردانگه در دهستان گرماب قرار داشته و با 41 خانوار روزگارش را در دل جنگل های شمال می گذارند و خدا را شکر همچنان از چشم زمین خواران در امان مانده است. شاید هم 10 کیلومتر جاده خاکی برای رسیدن به این روستا رغبتی برای آنان ایجاد نمی کند تا این منطقه را مورد هجوم قرار دهند.

در دل "اِروت " خانه ای می بینیم با دربی چوبی که نه قفلی دارد و نه زنگی! وارد حیاط خانه ای می شویم که سربالایی تندی دارد. این سوال در ذهن مان نقش می بندد کودکان معلول این خانه چگونه این مسیر را طی می کنند؟

خانم علیزاده که چندباری به اهالی این منزل سرزده است مانند یک دوست وارد می شود و ماهم بدنبالش می رویم.

محمد و پویا در ورودی در خانه رو به ایوان نشسته اند. گویا انتظار کسی را می کشند! اولین سوال مان این است : مادر کجاست ؟ می گویند سَرِکار. گویا آنها روزها را به تنهایی سپری می کنند تا شب ها مادر را ببینند!

محمد کامپیوترش را نشان مان می دهد تا توانایی هایش را ببینیم. پویا که توان جابجایی ندارد را با خود به اتاق می بریم.

خانم علیزاده می گوید : علاقه زیادی به کامپیوتر داشتند و توسط یک خیر از شهر قم ، این کامپیوتر برایشان خریداری شده است و با چند ساعت کلاس آموزشی حالا دیگر خودشان به راحتی با آن کار می کنند.

روزهای اول باید موس را با کِش به دستشان می بستیم اما حالا به راحتی این کار را انجام می دهند.

در گذشته که کامپیوتر نداشتند حوصله شان سر می رفت و مادر از بی تابی هایشان گله داشت. حالا که کامپیوتر دارند بیشتر سرگرم اند و مادر می گوید ، کمتر اذیت می کنند.

در این هنگام "سمیرا" تنها خواهر خانواده  وارد اتاق می شود و با او به گفتگو می نشینیم. او که تا کلاس دوم دبیرستان خوانده است به خاطر کمک به مادر برای نگهداری از برادرانش ، سه سال است که دیگر به مدرسه نمی رود.

سمیرا می گوید : مخارج زندگی برعهده مادر است و در غیابش ، نگهداری و نظافت بچه ها با من است.

بعلت طولانی بودن مسیر ، در مدرسه شبانه روزی "خال خِل " درس می خواندم و چون مادر به من احتیاج داشت ، مجبور به ترک تحصیل شدم.

سمیرا می گوید : محمد 17 سال و پویا 14 سال و افشین 9 سال سن دارند. محمد و پویا معلول جسمی وحرکتی بوده و افشین ، معلول ذهنی ست.

از افشین می پرسیم که او می گوید : رفته مدرسه. الان سه سال است کلاس اول را می خواند. محمد و پویا هم تا کلاس اول خوانده اند.


بانویی که مردانگی می داند

هنگام غروب محمد و پویا را تنها می گذاریم و به اتفاق سمیرا به محل کار مادرشان در زمین های اطراف روستا می رویم. در مسیر با زنان پرتلاش این سرزمین روبرو می شویم که از کار مزرعه برمی گردند. از دور صدیقه بانو را می بینیم که به استقبال مان می آید.

علیرغم خستگی با رویی گشاده در جمع مان قرار می گیرد. از سمیرا حال بچه ها را می پرسد. گویا تلفنش تنها وسیله ارتباطی که با آن از حال فرزندانش باخبر می شود ، خراب است!

از مادر می پرسیم مشغول چه کاری بودید ؟ می گوید : کارم در مزرعه توتون به پایان رسیده و می خواستم هیزم برای بخاری خانه جمع کنم. حالا که شما آمدید ، باشد برای فردا.

آخر اینجا نفت کمیاب است و پول نفت را هم ندارم چراکه هر تانکر نفت 300 هزارتومان است. بچه ها زود سردشان می شود و اگر خانه گرم نباشد بیمارتر می شوند.

صدیقه بانو درست می گفت چراکه هنگام غروب ، هوا ناجوانمردانه سرد شده بود. در عصری پاییزی و درمیان این کوه های سربه فلک کشیده ، سرما طبیعی ست و هرچه به شب نزدیکتر می شدیم سوزناکی هوا بیشتر می شود.

به اتفاق هم به خانه می رویم و مادر با قرار گرفتن در کنار بچه ها ، دلش آرام می گیرد و لبخند گرمی بر صورت خسته اش می نشیند. محمد و پویا را محکم در آغوش می گیرد و می پرسد : ناهار چی خوردید ؟ پویا در جوابش می گوید : نون.

از پویا می پرسیم چه آرزویی دارد ، در جوابمان می گوید : تبلت. مادر می گوید علاقه زیادی به تبلت دارد و متاسفانه توانایی خرید آن را ندارم.

در این هنگام افشین به خانه می آید و با تعجب نگاهمان می کند. پسر پُرجنب و جوشی ست و تنها با چشم هایش با ما حرف می زند.

در این هنگام سمیرا با چای گرمش از ما پذیرایی می کند و ما با این مادر فداکار هم صحبت می شویم. صدیقه بانو می گوید : بچه ها همیشه به مراقبت نیاز دارند و اگر کسی خانه نباشد به آنان سخت می گذرد. تابستان که سرکار بودم تشنگی عذاب شان می داد. آخر نمی توانستند از یخچال آب بردارند.

بچه ها اگر تحت درمان قرار گیرند وضعیت جسمی بهتری پیدا می کنند. فاصله 70 کیلومتری تا ساری ، درمان فرزندانم را مشکل نموده است. در روزهای گذشته که برای خرید داروهایشان رفته بودم در راه بازگشت مجبور شدم 2 ساعت مسیر خاکی روستا را با پای پیاده طی کنم. می پرسیم چرا پیاده ؟ می گوید : آن موقع شب که ماشینی نیست. ضمنا پولی نداشتم مجبور بودم پیاده بیایم.

صدیقه بانو ادامه می دهد : هزینه های زندگی بعهده خودم می باشد. زمین کشاورزی ندارم و در مزرعه های برنج و گندم و خیار و توتون هم محلی ها کار می کنم و اگر کار باشد ، روزانه 25 هزارتومان دستمزد می گیرم. هفته ای چند روز بیشتر کار به سراغم نمی آید و زمستان ها هم از کار خبری نیست.

این مادر فداکار تنها خواسته اش را سکونت در ساری برای درمان فرزندانش ذکر می کند و می گوید: اگر ساری باشیم ، سمیرا هم می تواند به درسش ادامه دهد و فرزندانم علاوه بر درمان می توانند درس بخوانند. آخر آنها سواد دارند. در سال گذشته معلم افشین از مشق هایش متعجب شده بود و بعد فهمیدیم کار پویاست و او سرمشق هایش را می نویسد.

 

چو عضوی به درد آورد روزگار...


در این هنگام خانم علیزاده مدیر"موسسه خیریه خیمه گاه اهل بیت چهاردانگه" به میان صحبت مان می آید و می گوید : در تدارک ساخت خانه ای در ساری برای خانواده سیده صدیقه خانم هستیم که زمینش را پدربزرگ خانواده واگذار کرده است.

درهفته گذشته به اتفاق بچه ها ، شهردارکیاسر ، اعضای شورای شهر کیاسر و بخشدار چهاردانگه کلنگ احداث خانه را زدیم.

از این بانوی خیر در رابطه با هزینه ساخت این واحد مسکونی می پرسیم و می گوید : با رعایت مسائل فنی برای ایجاد شرایط بهتر برای بچه ها ، حدود 50 میلیون تومان نیاز می باشد و آماده ایم با همکاری خیرین این اقدام خداپسندانه را به پایان برسانیم.

وی اضافه می کند : خیرین می توانند کمک های خود را به حساب " 0109841503005 بنام موسسه خیریه خیمه گاه اهل بیت چهاردانگه " واریز نمایند تا با کمک آنان ، ساخت این خانه را تا پایان سال به اتمام برسانیم.

از خانم علیزاده در رابطه با فعالیت های موسسه خیریه چهاردانگه می پرسیم که می گوید : تاکنون 300 خانوار نیازمند را تحت پوشش قرار داده ایم و 80 میلیون کمک نقدی ، 50 میلیون تومان جهیزیه و 10 میلیون تومان کمک های غیرنقدی میان نیازمندان توزیع گردید.

وی ادامه می دهد : از طریق توزیع 250 صندوق خیریه ، کمک های نقدی را میان خانواده های تحت پوشش تقسیم می کنیم.

 

مدیران بهزیستی در "اِروت"

با مدیران بهزیستی مازندران هماهنگی می کنیم تا طی بازدیدی ازخانه صدیقه بانو ، از نزدیک با مشکلات بچه ها آشنا شوند.

دریکشنبه ای پاییزی به اتفاق آقای قلندری معاون توانبخشی بهزیستی مازندران و موسوی رئیس بهزیستی ساری و خانم علیزاده بار دیگر مهمان خانه شان می شویم.

مادر به استقبالمان می آید و باری دیگر محمد و پویا را می بینیم که با لبخندهای گرم شان ما را پذیرا می شوند. خوش و بش دوستانه ای میان مان شکل می گیرد و مدیران بهزیستی مازندران در جریان مشکلات این خانواده قرار می گیرند.

معاون توانبخشی بهزیستی مازندران قول اهدا یک دستگاه تبلت را به بچه ها می دهد و می گوید: مشکل معلولیت بچه ها با توابخشی بهتر خواهد شد و با استعدادی که دارند حتی می توانند به مدرسه بروند.

قلندری ادامه می دهد : برای خانواده های بیش از دو معلول با کمک راه وشهرسازی خانه می سازیم و در صورت صدور پروانه ساخت از سوی شهرداری ، تسهیلاتی در اختیارشان قرار خواهد گرفت.

معاون بهزیستی مازندران تاکید می کند : تا ساخته شدن خانه ، اگرمنزلی در ساری تهیه شود ، رهن آن توسط بهزیستی تامین می گردد که در این میان خانم علیزاده تهیه مسکن را بعهده می گیرد.

گویا تنها 2 فرزند خانواده تحت پوشش بهزیستی هستند که آقای قلندری دستور پوشش قراردادن فرزند سوم خانواده را صادر می کند.

قلندری می گوید : در بهزیستی بحث حمایتی و توانبخشی باید در کنارهم صورت گیرد تا به نتیجه ایده آل برسیم.

وی با اشاره به اینکه از روزهای اولیه معلولیت می بایست کارهای توانبخشی صورت می گرفت ، تاکید می کند : با انتقال بچه ها به ساری کار درمان ، توانبخشی و گفتاردرمانی بچه ها در مرکز فیاض بخش انجام خواهد شد تا بتوانند وضعیت جسمی بهتری پیدا کنند.

همچنین مادر خانواده را تحت پوشش طرح "توانبخشی مبتنی بر خانواده" قرار می دهیم تا از مبلغ این طرح بهره مند شود.

موسوی رئیس بهزیستی شهرستان ساری نیز اجرای این تعهدات را برعهده می گیرد و ما با این خانواده پُر مهر خداحافظی می کنیم.

 

آیا... !؟؟

در نگاه همراهان مان چیزی پیداست. گویا در این فکرند که چرا زودتر به سراغ این خانواده نیامدند؟ همان سوالی که در اولین ملاقات به ذهن ما خطور کرد.

در مسیر بازگشت سوالات متعددی به سراغ مان می آید ؛ آیا خانه صدیقه بانو ساخته می شود و "اِروت" با این مهاجرت اجباری کنار می آید؟ آیا در آینده ای نزدیک سمیرا به مدرسه می رود ؟ و آیا بچه ها به زندگی بهتری دست خواهند یافت و مشکلات این خانواده کمتر خواهد شد؟

بی شک جواب سوالات مان در گرو تلاش های مدیران بهزیستی و انجام تعهدات شان ، مدیران شهری و در گرو دستان خیر شما مردم ایران زمین است.

گزارش: حسین احمدی – رقیه توسلی / عکس: آرمان رضایی


ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

علی 3 آبان 1394
قابل توجه دارندگان فرزندان فرشته(معلول) مسولین محترم تازه کشف کردن که معلول یعنی چه!!! باور کنید از این به بعد مسولین چنان دست یاری به شما می دهند که من نویسنده این کامنت بگم ای کاش من هم ی معلول بودم!!!
پاسخ ها به این نظر
نا شناس 5 آبان 1394
عزیزم یک مدت تظاهر به کمک می کنند ولی دوباره به فراموشی سپرده می شود مانند دیگر معلولین کشور ما.
سینا باقری 5 آبان 1394
آقای ناشناس شما به علامت تعجب علی آقا تو کامنت دقت نکردی؟
بابلي 3 آبان 1394
باسلام واقعا"صحنه نگران كننده اي است دل آدم به درد مي آيد مسئولين محترم خواهشا" به داد اين گونه افراد برسيد ادمها با داشتن سلامتي مشكلات عديده اي دارند حال بماند كه دار چنين وضعيتي باشند . اين همه اختلاس و كلاهبرداري توسط برخي افراد و يا دستگاهها صورت ميگيرد لااقل به داد اين قبيل افراد برسيد كه هم خشنودي خدا درآن است و هم رضاي خداوند. انشاا... خداوند هم به ما آنقدر مال و ثروت دهد كه بتوانيم گوشه اي از مشكلات اينگونه افراد را برآوره كنيم. باتشكر
سارا 3 آبان 1394
ای کاش به خانواده ها آگاهی بیشتری داده شود. آخر خانم محترم یکفرزند معلول داشتی دو تا داشتی چرا باز هم بچه دار شدی؟ الان هم خودت و هم بچه هایت رنج می کشید آن خواهر بیچاره چه گناهی کرده است؟
پاسخ ها به این نظر
عباسی 4 آبان 1394
کاملا فرمایش شما بجاست،
نا شناس 5 آبان 1394
انشااله شما گرفتارش نشي .
ساروی 3 آبان 1394
درخصوص ساخت مسکن برای خانواده های دارای دو معلول شایان ذکر است که با همکاری انجمن خیرین مسکن ساز بنیاد مسکن و راه و شهرسازی و بهزیس اتی در حال ساخت مسکن می باشد
همراه 4 آبان 1394
چه زیبا سخن گفتید .یادم است سال گذشته باتفاق دکتر رنجبر و یکی از همکارانش و خانم علیزاده در سرکشی از معلولین و محرومین چهاردانگه به خانه ی این سه معلول رفتیم که پس از این بازدید بود که دکتر رنجبر رییس بهزیستی وقت ساری قول کمک هزینه ساخت مسکن به مبلغ 100 میلیون ریال را به خانواده و خانم علیزاده دادند و کمتر از 2 ماه این امر محقق شده بود و منتظر زمین اهدایی پدر بزرگ بودند و شکر خدا این موضوع هم حل شد وبالاخره کلنگ ساخت مسکن به زمین زده شد .دکتر رنجبر عزیز تو باید 10 تا میشدی . خدا نگهدارت باشد هرجا که هستی .
پاسخ ها به این نظر
محمد 4 آبان 1394
از کی به لیسانس میگن دکتر؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! در زمان مدیریت ایشان بهزیستی ساری ول بود.ضمنا اقای دکتر ارام به جای کارهای نمایشی فکری به حال جامعه هدف هم بکند از این دست خانواده ها به وفور دیده می شوند .کو بیننده؟همه دنبال منافع خودشان هستند
ناشناس 4 آبان 1394
معاون یا کارمند رنجبری؟؟
علی 4 آبان 1394
سلام در صورت امکان شماره تماس خا نم علیزاده رو اعلام بفرمایید
ساروی 4 آبان 1394
گزارش عالی بود عالی
خدا این مادر را حفظ کند
حسن 4 آبان 1394
کجان که ببینند مدیرکل قبلی بهزیستی میلیاردی زمین بهزیستی را به نام خود سند زده مسولین فقط نگاه کردن و بلکه افرین هم گفتن......... امان از این روزگار
ناشناس 4 آبان 1394
هزینه یک سفر خارج از کشور استاندار و هیات همراه را خرج این بندگان خدا کنید.. سفرهای چند ده میلیونیه تفریحی..
نا شناس 5 آبان 1394
برین تو سوادکوه منابع کوهی چطور باقیمت بالا دارن بالا میکشن وکشیدن دولت باید نظارت بیشتری کنه چون حق همین معلولین
شهروند ساروی 5 آبان 1394
جناب آقای دکتر آرام و آقای قلندری؟؟؟؟
شما ها که بهزیستی را تبدیل به پایگاه سیاسی کرده اید تا حالا کجا بودید؟؟؟؟؟؟
بعد 17 سال؟
مددکارهای بهزیستی کجا هستند.
معاون اجتماعی تا حالا کجا بود؟
معاون پیشگیری؟
آقای معاون پشتیبانی؟
مدیر حراست؟
آقای آرام، اندکی آرام تر تا با هم برویم..........................
نا شناس 5 آبان 1394
خواهشا ی شماره کارت بدید شماره حساب سخته باید ب بانک مراجعه کرد
میهمان 5 آبان 1394
آقای آرام که نگو تکه
نا شناس 5 آبان 1394
ان خانواده را درلیست انجمن خیرین مسکن ساز قراردهید
همکار 6 آبان 1394
جناب آقای دکتر آرام مدیر کل محترم بهزیستی استان مازندران لطفا در کار خیریه ها دخالت نفرمایید به دور از شأنیت یک مدیره. خیریه ها خودشان هیات رییسه دارند و شایسته شما نیست که برای کارهای کوچک و دم دستی آنهم به صرف اینکه فلان آدم که با چاپلوسی و تملق خدمت شما صحبت می کنه ورود پیدا کنید. کارکنان بهزیستی از رفتار مشمئز کننده این فرد که با گل و شیرینی و بیان متزورانه به دیدار مدیران می رود و فقط مدیران جامعه هدفش می باشد، اظهار انزجار می کنند. شخصیت یک مدیر باید فراتر از این حرف ها و چالوسی ها باشد. کمی تیز بینیی و زیرکی از شما انتظار داریم.

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.045 seconds.